ان عفوت فمن اولی منک بالعفو ....
خدا !
اگر تو جرم ها را پاک کنی ، چه کسی به این کار سزاوارتر ؟
و اگر شکنجه بدهی پس چه کسی از تو عادل تر ؟
تو در این دنیا به غربت من رحم بیاور ،که من حتی به خودم بیگانهام و از خودم فراریم و هیچ چیز مرا انسی نمیآورد و مرا به خود نمیخواند .
و من در جمع تنهایم و در تنهایی خویش از خویشتن خسته و حتی در خودم وبا خودم بیگانه...و این بیگانگی از آنجا مایه میگیرد که من با هر چیز جز خودم رابطه داشتهام و برای هرکس جز خودم گام برداشتهام.
همه چیز را ساختهام ، بزمم را ،خانهام را ، شغلم را ، اما خودم را خراب کردهام .
تا هنگامی که آن بتها خراب نشدند و آن ساختهها ویران نگشتند،من غربت خودم را حس نکردهام ، اما اکنون میبینم غریبم و اگرچه پا در خاک دارم اما سرم به سوی آسمان است...
تو بر این تنها رحم کن که این بیگانه جز با تو بیگانه نمی شود و جز
باتو انس نمی گیرد ...
قسمتی از کتاب "بشنو از نی "نوشته استاد صفایی (شرحی بر دعای ابوحمزه ثمالی )